loading...

ایستگاه پایانی

بازدید : 799
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 21:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ایستگاه پایانی

اومده طلاق بگیره .

+ بهش میگم چند تا بچه داری ؟
- میگه یه پسر یه دختر

+ میگم ! ببین میدونی بچه‌ی طلاق شدن چیزه خوبی نیس کلا

- میگه اون از مامانش اینم از بچه‌هایش دیگه برام مهم نیس .

+ میگم نگو ببین این بچه‌‌ان‌اذیت نکن ، اشتباه‌های خودتون رو فدای بچه‌هاتون نکنید .

- میگه من خسته شدم و دیگه حوصله این زن رو ندارم .

+ میگم ببین تو ازش دو تا بچه داری و اون مادر دو تا بچس .

حرفم رو بردم سمت چرا ، + چی شده چرا میخوای طلاق میخوای بگیری ؟

- خیانت :(

+ میگم که ببین آدم‌ها اشتباه میکنن . مگه تو اشتباه نکردی ؟ (- یکمی‌فکر میکنه )
- میگه آره ، بخدا الان هم دوستش دارم به جون خودش قسم که جونش رو دوست دارم .

+ خو دردتون چیه ؟

- میگه ببین زندگیم تق و لق شده تا یه چی بهش میگی قهر میکنه میره روستا خونه پدرش

- بهش گفتم قبول میکنیم بیا از هم گذشت کنیم دوباره برگردیم سر زندگیمون حداقل به خاطر بچه‌هامون .

+ میگم خو ؟

- میگم خو بهش میگم منم اشتباه کردم ، تو اشتباه کردی ولی ولی ولی ولی . همین حرف " ولی " همه چی خراب کرده

+ گفتم یعنی چی ؟

- میگه وقتی بهش میگم منم اشتباه کردم ، توم اشتباه کردی میگه ببین من اون اشتباه کردم" ولی" با خاطر اون کارت بود ...


چرا دوست داریم از زندگی‌هامون انتقام بگیریم ؟ نمیدونم خداوکلی با هر جور داستان‌ها سر کله میزنیم اینم یکی از اون سو تفاهم بود که تهش میشه انتقام از زندگی .

پ نوشت : سر چیزی‌های کوچیک زندگی‌هامون رو فدایی کسایی که ادی شومن‌ها رو در میارن نکنیم . همین زندگیتو بچسب ولی اینبار یا درستش کن یا بمیر ...

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 172
  • بازدید سال : 663
  • بازدید کلی : 54481
  • کدهای اختصاصی